زندگی شاهد دل باختگی های من است!
و در آن اوج فرو ریختنم را دیده......
و نشستن به غم انگیزترین تنهایی......
زندگی دیده که زنجیر شدم ! به غم رفتن تو پیر شدم !
زندگی دیده غمم را بی تو
لحظه لحظه مردنم را بی تو !
زندگی دیده که در مرگ گل سرخ شکستم از ساق......
آه افسوس چه بیهوده خیالی دارم! در چه ابهام غریبی دل من درمانده !
و کسی نیست که درمان بکند دردم را !
آری!...
آنکه عمری نفست بند نفسهایش بود ناگهان کوزه احساس شکست
بند احساس برید و تو ماندی !
غم غربت یکسو
غم تنهایی و محنت یکسو
و تو ای کاش که می فهمیدی........
که کبوتر را در شب بارانی سخت زیر چتر دل خود راه ندادی تو دگر!
وکبوتر افسرد و تب آلوده به تاریکی غم ها پژمرد.
پر پرواز شکست
شوق پروازش مرد
وعطش تاب و توانش را برد!
و تو ای کاش که می فهمیدی........
که من از زخمه تیغت به سراشیبی گور بی هیاهو رفتم!
ای کاش که می فهمیدی........